و تو ای دوست ، ای یار ! وقتی به میقات آمده ای می چرخی و در مدار کعبه عشق طواف می کنی ... ذره ای هم که باشی باز به عشرتگه خورشید رسیده ای ، آینه ای گشته ای محو جمال او ...
و دور باد آندمی که تو باشی و کعبه نباشد ، خسی باشد و میقات نباشد ، ذره ای نا چیز باشد و خورشید همه چیز نباشد ...
اگر کعبه نباشد تو نیستی . خورشید نباشد تو یک ذره سر گردانی . میقات نباشد فقط یک خسی ...!
*
چند وقت بود که بدجوری هوایی شده بود . دلش بدجوری هوای مدینه کرده بود . چند بار میخواست بره اما هر دفعه مشکلی مانع میشد . دفعه آخر گفت :اصلاً منو چه به مدینه ؟ خب حتماً لیاقت ندارم . دیگه برای رفتن اقدام نمیکنم مگر اینکه احساس کنم او بخواد و بطلبه .
*
انجمنی هست که 313 نفر عضو داره ، (اسم انجمن و فعالیتش بماند) من هم یکی از اعضای انجمن هستم . انجمن هر ساله به قید قرعه یکی از اعضا رو به حج عمره می فرسته . دیروز روز قرعه کشی بود .
اعضای اصلی همه جمع شده بودن و قرعه کشی انجام شد . از قضا اسم همونی که بدجوری هوایی شده بود در اومد . طرف شروع کرد به بهانه آوردن که آقا من نمیرم و چون می دونم که او نمیخواد .
قرعه کشی مجدداً انجام شد و از قضاتر اینکه بازم اسم همونی که بد جوری هوایی شده بود در اومد و طرف باز هم شروع به بهانه تراشی کرد : من مشکل دارم ، کلی کار رو سرم ریخته ، کسالت دارم ضمناً اگه این بار هم مثل دفعات قبلی مشکلی به وجود بیاد و نتونم نابود میشم و ...
قرعه کشی برای بار سوم تکرار شد و در کمال تعجب بازم اسم همونی که بدجوری هوایی شده بود در اومد اما این بار طرف فقط گفت : ظاهراً این بار طلبیده شدم .
- چرا اسم طرف رو از تو ظرف قرعه کشی در نمی آوردین ؟
- نمی دونم شاید چون طلبیده شده بود
یاعلی مددی
( با اجازه ی نویسنده ی این وبلاگ یعنی شهید ایلیا ! )
برای توضیحات بیشتر در خصوص نوشته های بالا می توانید به اینجا مراجعه بفرمایید!
حیدر مدد